به نام خـــدا کتاب نور نجاتبخش ،شرح سرگذشت مردی است که دو بار تجربه ی مرگ را از سر می گذراند و در این کتاب با دقت و تفصیلی شگفت آور، آنچه را در دنیای دیگر دیده است شرح می دهد و می گوید که چگونه در آنجا زندگی گذشته اش را روی پرده تلویزیون دیده است و چگونه تصویرهای روشن درباره ی رویدادهای آینده جهان به او نشان داده اند. این کتاب آموزنده و معنوی رو می توانید از دو سرور مختلف دانلود کنید. به نام او یکی از بهترین کتابهایی که در زمینه نور الهی به زبان فارسی نوشته شده است کتاب نور در حکمت سهروردی تالیف سیما نوربخش می باشد.هرچند بحث نور در این کتاب مختص آثار سهروردی است ولی نور مورد اشاره ی سهروردی رابطه ی تنگاتنگی با نور الهی دارد...این کتاب نایاب یکی از بهترین کتبی بود که در نگارش پایان نامه به دستم رسید..لازم به ذکر است که اسکن کتابها به منظور دسترسی سریع دانشجویان و جویندگان به این آثار پر ارج و مفید می باشد و از همه ی عزیزان خواهشمند است در صورت امکان ،کتابها را خریداری فرمایند تا بدینوسیله هم نویسنده و هم ناشر بتوانند به فعالیت ادبی خود ادامه دهند.... این کتاب مفید و نایاب را می توانید از دو سرور مختلف دانلود کنید. هـــــــــــــــــــو کتاب فوائح الجمال و فواتح الجلال یکی از بهترین کتابهایی است که در مورد عرفان اسلامی نوشته شده است. هر چند بیشتر نویسندگان و شاعران ایرانی از بیان مستقیم اسرار پرهیز کرده و بیشتر مفاهیم را به صورت معما وار و مبهم بیان می کنند اما نجم کبری در این کتاب به طور آشکار و بسیار صریح پرده از بسیاری از اسرار عرفانی برداشته است.هر چند امروزه برخی از مفاهیم کتاب را می توان به وسیله کتب عرفانی دیگر تاویل و تفسیر کرد اما برخی از نکات کتاب هنوز احتیاج به تفسیر بیشتری دارند .برخی از عمده ترین نکاتی که نجم کبری بدانها اشاره کرده است عبارت اند از : 1- شیخ الغیب (استاد درون) :(در این هنگام شخصی از نور را در مقابل خود می بینی که انوری از وی پدید می آید و رهرو تولد انوار را از تمام تن خود نیز حس می کند.این شخص نورانی که در برابر تو است در اصطلاح صوفیه «مقدم» نام دارد و او را «شیخ الغیب» و «میزان الغیب » هم گویند. ص 39 ) 2- نام درونی : ( رهرو چون پذیرفته درگاه شود در غیب به او نام و کنیه می دهند.ص 77 ) 3- انوار الهی : ( نخستین انواری که در مقام تجلی بر رهرو وارد می شود انوار عزت است که از بالای سر او که در چاه است بر او آشکار می شود. ص 22 ) 4- اصوات الهی : ( پیش از استواری ذکر،صدا در دایره سر احساس می شود و صدا بالا رونده است و از آن صوت پای کوبی و طبل و بوق دریابی.هر کس این اصوات را شنید باید خداوند را به هر زبانی تسبیح و تقدیس کند.ص 31 و 32 ) 5- کالبد های هفتگانه انسان : (بدان که وجود چیزی یگانه نیست،بر فراز هر وجودی وجودی خاص تر و بهتر از آن وجود دارد،تا آنگاه که به وجود حق منتهی می شود.در راه،هر وجودی چاهی دارد و وجود تنها دارای هفت نوع است. ص 21 ) 6- استطاعت (توشه معنوی ) : (در سفر معنوی به سوی مطلوب کلی، رهرو از آن یاری می جوید و سفر بدون استطاعت حرام است.ص 46 ) 7- کتاب های غیبی: ( از خود غایب شدم و آسمانی پیدا شد که گویی کتاب قرآن بود و در آن اشکال مربعه با نقطه ها نوشته شده بود.ص 77 ) 8- چاه وجود : ؟؟؟؟؟ 9- دایره وجود : ؟؟؟؟ این کتاب بی نظیر را می توانید از سرورهای مختلف دانلود کنید. یا هــــــــــــــو رساله السایر الحایر الواجد الی الساتر الواحد از نجم الدین کبری این رساله نایاب را از دو سرور مختلف می توانید دانلود نمائید. سرور دو ............................................................................................ رساله پرتو نامه، مختصری در حکمت به زبان پارسی است، سهروردی در آن به شرح بعضی اصطلاحات فلسفی پرداختهاست این رساله نایاب را از دو سرور مختلف می توانید دانلود نمائید. سرور دو ...................................................................................................... تمرینات کریا یوگا از همان ابتدا با احساس آرامش و تسکین حسها همراه است به همین دلیل بر ستون فقرات تاثیر مطلوب می گذارد.. این کتاب زیبا را از دو سرور مختلف می توانید دانلود نمائید. .......................................................................................... این کتاب به گفته نویسندهاش \کتاب غریبی است در روزگاری غریب. این کتاب درباره انسانهایی است که در این زمانه، در غربت غریبه خویشاند\. روایت انسانهایی از جنس آسمان، که در گوشهای پرت از زمین زندگی میکنند...\. \میناگران\ چیزی بین داستان و خاطره است و یا واقعیت یا رویا. « با هر کلمه،صدای قلبم را می شنیدم.در ذکر قلب است که حرف می زند.گویی همه ی تن انسان می شود قلب.انسان از خاک فاصله می گیرد.لذت حضور پیدا میکند.هنگام ذکر در بین همه ی واژه ها،کلمه ی الله برای من از همه شیرین تر بود ، شیرین تر از همه ی کلمات...این کلمه ی الله کلید همه قفل هاست.چراغ همه ی راه ها و شیرین ترین همه ی نام هاست.همه ی نام های خداوند در این کلمه خلاصه شده است.» این کتاب زیبا را از دو سرور مختلف می توانید دانلود نمائید. ......................................................................................................... مروری بر کتاب در مقالات شمس نکته های بدیع و تازه فراوانی می توان یافت که در آثار عارفان پیش از او کمتر نمونه هایی از آن دست را می توان مشاهده کرد.در مقالات موضوعات عرفانی متعددی هست که با سرانگشت نبوغ گوینده اش متحول و به نحوی بدیع بازآفرینی شده اند. با این وجود معلوم نیست چرا این اثر گرانقدر و کم نظیر کمتر مورد توجه صاحب نظران و اندیشه ورزان معاصر قرارگرفته است.شاید یکی از علل این کار همان نوپیدایی و تازگی آن باشد که در ابتدای این سخن نیز بدان اشاره شد...یکی از بهترین کتابهایی که در مورد زندگی و شخصیت شمس تبریزی نوشته شده است. این کتاب مفید و نایاب را می توانید از دو سرور مختلف دانلود کنید. سرور دو یه دوست پسر هم نداریم بهش بگیم مشروط شدم این ترم بگه عیب نداره عزیزم داستان غول چراغ جادو
یه روز مسوول فروش، منشی دفتر، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند… یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه… جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم… منشی می پره جلو و میگه: «اول من، اول من!… من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم»… پوووف! منشی ناپدید میشه… بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: «حالا من، حالا من!… من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای آبجو داشته باشم و تمام عمرم حال کنم»… پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه… بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه… مدیر میگه: «من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن»!
احساس شما بعد از خواندن این داستان من چیست ؟ ( مهم ) در قسمت نظرات منتظر حرف های قلب و دلتون هستم شاخه گلی خشکیده
قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ... این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند. توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم . چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود . تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان – یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید. از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودش بود . همان قدر زیبا ، با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و ... در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روز مرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست. داستان زیبای دو برادر مهربان
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنهاازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . * * * *
درد عاشقی
هر نگاه بستگی به احساسی که در آن نهفته است , سنگینی خاص خودش را دار
با سلام ,
تو واسه من همیشه الف هستی
یه دوست پسر هم نداریم بهمون پیشنهاد بیشرمانه بده حتی ماهم کلی کولی
بازی در بیاریم
یه دوست پسر هم نداریم بهمون قول شرف بده که صبح جمعه از خوابش میزنه و میریم بیرون
یه دوست پسر هم نداریم به انداره مصرف یه هفته مون از ماشینش دستمال کاغذی برداریم
یه دوست پسر هم نداریم مجبورش کنیم اسم مارو رو بازوش خالکوبی کنه
یه دوست پسر هم نداریم با وضع فجیع بریم بیرون همه بگن تو چرا این شکلی
شدی بگیم اونی که باید بپسنده پسندیده
یه دوست پسر هم نداریم قاصدک ببینیم بپریم روش بگیم وای ازش خبر آورده
یه دوست پسر هم نداریم از سربازی معاف باشه هر روز بهش بگیم سربازی واسه
تو لازم بود خیلی لوس بار اومدی
یه دوست پسر هم نداریم آکات بزنیم به خودمون بگه وای عزیزم بوی شَنِل میدی
یه دوست پسر هم نداریم شارژ ایرانسل بده بهمون بگه خطت رو شارژ کن زود به
خودم زنگ بزن
یه دوست پسر هم نداریم هر روز بهش بگیم ای کاش رشد عقلتم مثل رشد سیبیلت بود
یه دوست پسر هم نداریم همیشه حرفمون رو گوش کنه نه فقط موقعی که بهش می
گیم دیگه به من زنگ نزن
یه دوست پسر هم نداریم بگه چه خبر عزیزم بگیم داری بابا می شی
یه دوست پسر هم نداریم هی واسش از جذابیت آقایون کچل بگیم که آخر سر بره
دونه دونه موهاشو بکنه جذاب شه
یه دوست پسر هم نداریم هی بهش بگیم من ? تا خواستگار دکتر دارم زود باش
تکلیف منو روشن کن
یه دوست پسر هم نداریم که دیگه هی نگیم من به عشق اعتقادی ندارم
یه دوست پسر هم نداریم هی انگشتمونو بزنیم به پهلوش دو متر بپره بخندیم بهش
یه دوست پسر هم نداریم با شماره دوستش امتحانمون کنه ما هم سربلند از
امتحان بیایم بیرون
یه دوست پسر هم نداریم وقتی ناراحتیم الکی از این حرف های امید دهنده
بزنه مثلاً همه چی آرومه و اینا
یه دوست پسر هم نداریم بهش بگیم می خوام پراید بخرم بگه بقیه پولشو من می
دم ??? بخر
یه دوست پسر هم نداریم که ثانیه به ثانیه یادآوری کنه که ما فقط دوستای
معمولی هستیم
یه دوست پسر هم نداریم خودمونو واسش لوس کنیم بگه خبه خبه ادای احمق ها رو در نیار
یه دوست پسر هم نداریم یه کم شعور داشته باشه به شعورش توهین کنیم
یه دوست پسر هم نداریم بهمون بگه مواظب خودت باش از پیاده رو برو رسیدی
خونه تک بزن
یه دوست پسر هم نداریم نگران این باشیم که یه وقت تو برنامه هاش سفر یه
هفته ای به تایلند نزاره
یه دوست پسر هم نداریم وقتی عصبانی هستیم با فامیل صداش کنیم مثلاً گوش
کن آقای فلانی
یه دوست پسر هم نداریم برادرزاده ی ? سالمون نیاد بگه عمه فکر کنم هیشکی
تورو دوست نداره
یه دوست پسر هم نداریم سرما بخوره هی قربون صدقه صدای گرفتش بریم
یه دوست پسر هم نداریم اس ام اس عاشقونه بفرسته واسمون به جای جواب
عاشقونه گیر بدیم این اس ام اس رو کی برات فرستاده؟هـــــــــــــا
یه دوست پسر هم نداریم شب ها آرزوی وصال کنه روزها آرزوی فراق
یه دوست پسر هم نداریم بدونه اس ام اس رو فقط نمی خونن بلکه جواب هم میدن
یه دوست پسر هم نداریم هی سفر کاری با دوستاش بره شمال
یه دوست پسر هم نداریم از ترس ترور شخصیتی بخاطر سیبیل هامون هر دو روز
یه بار بریم آرایشگاه
یه دوست پسر هم نداریم تو خیابون گربه ببینیم بپریم بغلش بگیم وای ببخشید
از ترس بود
یه دوست پسر هم نداریم درک صحیحی از زمان داشته باشه.میگه ? دقیقه دیگه
زنگ می زنم هفته ی بعد زنگ نزنه
یه دوست پسر هم نداریم وقتی میگیم داره واسم خواستگار میاد ناراحت بشه نگه چه خوب
یه دوست پسر هم نداریم هر روز بهش بگیم تو دیگه مرد شدی وقت زن گرفتنته
یه دوست پسر هم نداریم هر وقت میره مسافرت شارژر گوشیشو جا بزاره تا
برگرده گوشیش خاموش باشه هر غلطی خواست بکنه
یه دوست پسر هم نداریم نگران این باشیم که یه وقت تو برنامه هاش سفر یه
هفته ای به تایلند نزاره
.... یه دوست پسر هم نداریم
گریه ی حضار
نتیجهء اخلاقی اینکه همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه!
شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند . یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت :
(( درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند . ))
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت :(( درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده اش تأمین شود . ))
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگر مساوی است . تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند .
و نگاهی که گرمای عشق در آن نهفته باشد , بدون انکه احساس کنی , تنت را می سوزاند
اولین بار که سنگینی یک نگاه سوزنده را احساس کرد , یک بعد از ظهر سرد زمستانی بود
مثل همیشه سرش پایین بود و فشار پیچک زرد رنگ تنهایی به اندام کشیده اش , اجازه نمی داد تا سرش را بلند کند
می فهمید , عمیقا می فهمید که این نگاه با تمام نگاه های قبلی , با همه نگاه های آدم های دیگرفرق می کند
ترسید , از این ترسید که تلاقی نگاهش , این نگاه تازه و داغ را فراری بدهد
همانطور مثل هر روز , طبق یک عادت مداوم تکراری , با چشم هایی رو به پایین , مسیر هر روزه ش را, در امتداد مقصد هر روزه , ادامه داد .
در ذهنش زندگی شبیه آدامس بی مزه ای شده بود که طبق اجبار , فقط باید می جویدش
تکرار , تکرار و تکرار
سنگینی نگاه تا وقتی که در خونه را بست , تعقیبش کرد
پشتش رابه در چسباند و در سکوت آشنای حیاط خانه , به صدای بلند تپیدن قلبش گوش داد
برایش عجیب بود , عجیب و دلچسب
***
خدا جان , حرفهایم را توی نیم ساعت باید براتان بنویسم
خودتان میبینید که برای پیدا کردن هر کدام از حرف ها روی این صفه کلید چقدر عرق میریزم
خداجان , از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت که شما یک ایمیل داری که هر روز چکش میکنید هم خوشحال شدم , هم ناراحت
خوشحال به خاطر اینکه می توانم درد دلم را بنویسم
و ناراحت از اینکه ما که توی خانه مان کامپیوتر نداریم
ما توی خانه مان دو تا اتاق داریم
یک اتاق مال آقا جان و ننه مان است
یکی هم مال من و حسن و هادی و حسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ
دو تا پشتی نو داریم که اکبر آقا بزاز , خواستگار زهرا برامان آورده
یک کمد که همه چیزمان همان توست
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |